صبور باش دختر نازم
عزیز دل مامان دختر گلم این روزا مامان سرش خیلی شلوغه و نمی تونه زیاد به تو برسه و تو یه کمی بی تابی البته به روی خودت نمی اری ولی کارایی می کنی که من می فهمم که ناراحتی.
عسل مامان دوستت دارم به خدا دوستت دارم ولی وقت نمی کنم زیاد دورو برت باشم جون داداشیت خیلی کوچولوست و احتیاج به مراقبت داره و من هنوز کاملا خوب نشدم و درد دارم و لی شما پر از انرزی هستی و دوست داری همش با داداشی بازی کنی و می خوای بیدارش کنی و باهاش بازی کنی و برعکس شما من ترجیح میدم تا داداشت بخوابه و همین موضوع باعث شده تا کمی بین ما تنش و ناراحتی پیش بیاد دوست ندارم دعوات کنم ولی شما با کارات مجبورم می کنی گاهی باهات برخورد جدی بکنم و این باعث آزار هر دو ما میشه عسلم درک کن که الان داداشت به استراحت و آرامش نیاز داره و نمی تونه با شما بازی کنه. دخترم تو رو خدا صبور باش تا این پسر کوچولو بزرگتر بشه و با شما بازی کنه مامانی دوستت دارم خیلی زیاد تو و داداشی رو به یک اندازه دوست دارم چرا با خودت فکر کردی که من داداشی رو از تو بیشتر دوست دارم شما دوتا به یک اندازه برام عزیز هستید اگه من بیشتر وقتم رو به داداشی اختصاص می دم برای اینه که اون خیلی کوچولوست و به من نیاز داره درست مثل کوچیکی های شماعسلم ازت می خوام صبور باشی و یه کمی به حرف مامان و بابا گوش بدی .
دوستت دارم دختر قشنگ مامان