مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

عسلک مامان

اولین تجربه ی شرکت در مسابقات

سلام عسلکم خوبی؟ دختر قشنگم هفته گذشته وقتی اومدی خونه خیلی سرحال و خوشحال بودی آخه معلم ورزشتون برای شرکت در مسابقات بهت گفته بود تا عکس و مدارک بیاری شما هم که علاقه زیادی به شرکت تو مسابقات داشتی و در واقع آرزوت بود که بری مسابقه خیلی خوشحال و شنگول بودی فقط چیزی که زیاد خوب نبود این بود کع همش فکر مدال اوردن و اول شدن بودی و منم سعی میکردم آرومت کنم و کاری کنم که زیاد تو فکر بردن نباشی آخه خیلی نگران و دلواپس بنظر میومدی و دوست نداشتم که ببینم برای اول شدن داری خودتو اذیت میکنی. برای من و بابایی همین که شما دختر ورزشکار و پر تلاشی هستی و پویایی و تحرک داری کافیه البته رفتن به مسابقه و بردن هم خیلی عالیه ولی نه به قیمت نگرانی و ناراح...
22 اسفند 1392

روزی یکساعت فقط من و تو

سلام دختر خوشگلم خوبی؟عسلکم چند وقت بود که مامان وقت بازی کردن با شما رو نداشت یعنی از وقتی کوروش بدنیا اومده بود مثل قبل نمی تونستم باهات بازی کنم و وقت بودن کنارت خیلی کم پیش میومد.شما هم همیشه شاکی بودی من سعی می کردم تا جایی که میشه برات وقت بزارم ولی وقتی که فقط من و شما تنهای تنها با هم باشیم پیش نمی اومد آخه بیشتر وقتا کوروش بیداره و تا ما میومدیم بازی کنیم بهمش میزد و نمی زاشت تا اینکه دیدم نمی شه باید وقتی رو بزارم فقط برای خودمون این بود که از خواب بعد از ظهر کم کردم و یکساعت کامل برای بازی با دخترم اختصاص دادم. تو این یکساعت معمولا بازی می کنیم حالا بستگی به شما داره چه بازی دوست داشته باشی گاهی بازی کامپیوتری گاهی بازی فکری بعضی...
12 اسفند 1392

کیک تابه ای

دخمل خوشگلم سلام خوبی عسلم؟هفته پیش پیشنهاد کردی تا کیک تابه ای که مدتها بود تصمیم داشتی درستش کنی رو بسازی منم موافقت کردم بعدم گفتی میخوای تنهایی درستش کنی منم گفتم باشه شروع کردی به آماده کردن مواد لازم و مخلوط کردن و در نهایت برای روشن کردن گاز ازم کمک گرفتی و البته سرخ کردنش خیلی عالی شده بود بعدم قایمش کردی و گفتی با من بازی کنید تا بهتون بدم ای ناقلا خیلی بلایی برای خوردن کیک باج گرفتی ولی خوب بود خوشمزه شده بود. باید بگم علاقه شدیدی به آشپزی داری از کوچولویی هات اینجوری بودی موقع درست کردن غذا همش تو دست و پام بودی ومیخواستی کارای بزرگ کنی امیدوارم از آشپزیهات لذت ببری و خوراکی های خوشمزه رو با لذت درست کنی و با لذت بخوری ...
8 بهمن 1392

درد و دل یه مادر با دختر گلش

دخترم نازم سلام خوبی؟خوشی؟سلامتی؟الهی همیشه حالت خوب باشه و روز و روزگارت بر وفق مرادت باشه عسلم. من خیلی دوستت دارم بیشتر از اون چیزی که تصور کنی. اگه دوست داری بدونی چقدر دوستت دارم باید مادر شی تا بفهمی دوست داشتن یه مادر حد و اندازه نداره بدون پاداش و منته پاک و خالصه بدون ریاست اینا رو الان نمی فهمی مطمئنم که نمی فهمی چون مادرنیستی ایشالا مامان که شدی تو هم میتونی درک کنی که یه مامان همه ی بچه هاشو مثل هم دوست داره و بینشون هیچ فرق و تفاوتی نمی زاره هیچ کی تو دنیا نمی تونه برای من ملی باشه آخه ملی یه دونه است خاصه تکه البته برای فکر و احساست ارزش قایلم آخه اونم افکار و احساسات توست و یکیه تو دنیا و دومی نداره و برای همین قابل احترامه و...
3 بهمن 1392

دو هفته با خاله آزی

ملینا جونم 19خرداد تا 1تیر خاله و عزیز اومده بودن پیش ما و شما با آزی حسابی خوش گذروندی تو این مدت با هم خیلی جاها رفتیم مثل الماس شرق پارک پرنیان باغ امام رضا(ع) و....... عکسای شما رو برات می زارم تا خاطرات اون روزا تو وبلاگت ثبت بشه: این عکس و عکسای بعدی مربوط میشه به نمایشگاه ماهی ها تو الماس شرق: عکس ملیناو خاله آزی تو الماس شرق لاکای کفشدوزکی که خودت با کمک خاله برای جشن تولدت زدی عکسای حرم عزیز قربون شکل ماهت برم مامان مهربونم یه سری تزیینات که خاله و ملینا درست کردن این عکسارو هم وقتی برای رفتن به کلاس ژیمناس...
10 تير 1392

درد و دل با دخترم

سلام عسل مامان تو این پست می خواستم یه کمی باهات گپ بزنم و حرفای دلم رو به شما بگم دختر نازم این روزا وقتی به قد و بالات نگاه میکنم کیف میکنم از دیدنت ماشالا دیگه برای خودت خانومی شدی یادم میاد از کوچیکیهات وقتی تقریبا همقد کوروش بودی حالا برای خودت خانوم شدی بزرگ شدی چیزی نمونده دیگه نه سالت بشه عسلم تعطیلات تابستونی شروع شده و منو بابایی برای تابستونت برنامه های خوبی داشتیم ولی متاسفانه نشد که به استخر بفرستیمت آخه دیر رفتیم و استخر آستان قدس پر شده بود جای دیگه هم که نمی خواستم بزارمت کلاس زبان هم که نشد بری 0 ولی خوشبختانه همین که کلاسای ژیمناستیکت رو دوباره شروع کردی خوبه آخه یه 5-6ماهی وقفه افتاده بود بخاطر مدرسه ها و شیفت عصریت...
24 خرداد 1392

برای محمدم

مرد که باشی... مجبور می شوی غیر ممکن ها را تجربه کنی... مجبوری دردها را تحمل کنی و با لبخندت بگویی تمام می شود... پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت... باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیر ممکن ها را می بیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم... دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت....... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است... همسرم مهربانم بی بهانه روزت مبارک     ...
1 خرداد 1392

برای مادرم و تمام مادر های دنیا

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــي مـادر خــورشـيـد بـلـنـد آســمـاني مـادر در چشم تـو نـور زندگانـي جـاريـست سر چشمه ي مهر بيکراني مـادر اي کـاش کـه تـا ابــد نــمـيــرد مادر يـا هـستـي جـاودان بـگيـرد مادر مهر است سراسر وجودش تــا هـست اي کاش که پـايـان نـپـذيـرد مادر هر بار که خنده بـر لبش مــي رويــد يا نبض گل سرخ، سخن مي گويد چشمان پر از ستـاره ي مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا مي جـويـد چون مهر، بـزرگ و بي نـشاني مادر آرام دل و عـــــزيــز جـانـي مــادر اي کاش هميشه جـاودان مـي بــودي آن قـدر که خـوب و مـهربانـي مـادر در کوچه جان هميشه مادر بـــاقيست دريـاي مـحبـتـش چو کوثر باقيست در گـــويــش عـاشـقانـه، نـام مــــادر شعريست ...
16 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد