هفته گذشته من و کوروش و مامانی به اتفاق رفتیم تهران و خیلی بهمون خوش گذشت. دیدوبازدید کردن ها و بودن در کنار خاله آزی و عزیز مهربونم و رفتن به جشن نامزدی پسر عمه ی مامانی و بازی کردن با پسر خاله آریا و پسر خاله صالح و صدرا و دختر خاله ثنا جونی و دایی هام علی و محمد و........... خیلی خاطرات خوبی برام به جا گذاشت.حالا من از سفر برگشتم با یه عالمه خاطره ی خوب و عکسایی که تو سفر مامانی ازم گرفته که میخوام بزارم اینجا تا برام یادگاری بمونه: اینجا تو قطار بودم در راه رفتن که قطارش خیلی تکون و سر و صدا داشت و البته جونورایی که همهی بدنمو کنده بودن صبح روزی که رسیدیم توی قطار نزدیکای تهرانیم خونه ی عمو مه...