مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

عسلک مامان

یک هفته ی خوب

1391/11/14 16:01
نویسنده : مامان ملي
685 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته من و کوروش و مامانی به اتفاق رفتیم تهران و خیلی بهمون خوش گذشت. دیدوبازدید کردن ها و بودن در کنار خاله آزی و عزیز مهربونم و رفتن به جشن نامزدی پسر عمه ی مامانی و بازی کردن با پسر خاله آریا و پسر خاله صالح و صدرا و دختر خاله ثنا جونی و دایی هام علی و محمد و........... خیلی خاطرات خوبی برام به جا گذاشت.حالا من از سفر برگشتم با یه عالمه خاطره ی خوب و عکسایی که تو سفر مامانی ازم گرفته که میخوام بزارم اینجا تا برام یادگاری بمونه:

 

اینجا تو قطار بودم در راه رفتن که قطارش خیلی تکون و سر و صدا داشت و البته جونورایی که همهی بدنمو کنده بودنناراحت

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_ملینا

 

صبح روزی که رسیدیم توی قطار نزدیکای تهرانیم

ملی و کوروش

 

خونه ی عمو مهدی هستیم و خرسی مهسا دختر عموی مامانی تو بغلمه

 

ملینا

 

این اسباب بازی ها مامانی رو به یاد بچگی هاش انداخت اون وقتا که با مهسا بازی می کردقلب

ملینا

 

من و نگین جونی

ملینا

 

لاک پشت آریا

ملینا

 

عاشق این سوسک آریا شدم و همش به خاله میگفتم برام سوسک بخر(عیدی من یادت نره)

ملینا

ملینا

 

آریای دو ماهه

ملینا

 

ملینا دو ماهه

ملینا

 

جنگ پسر خاله و دختر خاله

ملینا

ملینا

 

حسابی خونه ی خاله آتیش سوزوندم کم مونده بود اون همسایه ی بداخلاقشون بیاد سراغمونعصبانی

 

ملینا

 

اینم من و صالح جونی که خونه ی عزیز رو پر از پنبه کردیم

ملینا

 

من و دختر خاله ثنا

ملینا

 

منو آریا توی جشن تولد مامانی

ملینا

 

من و سپهر

ملینا

کیک تولد مامانی

ملینا

 

آریا من علی محمد(به ترتیب از چپ به راست)

ملینا

 

 

توی قطار در راه برگشت دارم می لمبونم

ملینا

 

من و کوروش وقتی توی راه آهن بابایی رو دیدیم پریدیم تو بغلش چون حسابی دلمون براش تنگیده بود حتی پشت فرمونم دست از سرش برنداشتیم

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

ملینا

 

این گزارش یه هفته ی خوب بود که حسابی کیف کردم حالا برگشتیم مشهد و باید بچسبم به درس و مشقم تا ایشالا عید نوروز باز بتونم به دیدار اقوام برم . به امید دیدار خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله آزی
15 بهمن 91 12:08
ملییییییییییییینا برگرد دلم برات تنگ شده عشق من عید بازم بیا پیشم نفس خاله



بابا جان میام دیگه داشتم می رفتم گریه نکردم چون بزرگ شدم
مامان سمی
23 بهمن 91 7:57
چه عکسهای خوشگلی دست مامانت درد نکنه.ملینا جون خوشحالم که تهران حسابی بهت خوش گذشته
عزیزم یادت نره وقتی میری پابوس امام رضا مارو هم دعا کنی خانم خوشگله


چشم خاله جونم هر وقت بطلبه حتما براتون دعا میکنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد