یادش بخیر بچگی هام
یادش بخیر اون روزا که کوچولو بودم همه می خواستن لپامو بخورن و منم خوشم نمی اومد و گریه می کردم.حالا برای خودم خانومی شدم و حالا من می خوام لپای داداشی رو بخورم و گاهی اون خوشش نمی یاد و از دستم فرار می کنه. هههههه روزگاره دیگه گهی زین به پشتو گهی پشت به زین. اینم عکسای کوچمولوگیهام:
تو شیمک مامانی بیست هفته ام بوده
در آغوش پدر 3روزه هستم
کنار خرس پاندای آریا دوماه هستم
ده ماهه آرامگاه خیام
3سالمه در حال انجام تحقیقاتم هستم
5 سالمه رفته بودیم هتل رامسر
6 سالمه سنندج پارک آبیدره
اینم یه عکس خانوادگی توی جاده های مریوان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی