یک جشن کوچولو
بعد از یکهفته ی سخت و دلگیر (یکهفته بیماری ملینا) دنبال یه بهونه بودم برای شادی کردن و جشن گرفتن که البته روز شنبه روز مهندس بود و ما( مامان و ملینا )برای برپایی یک جشن 4 نفره ی خانوادگی برنامه ریزی کردیم. دیشب تو خونه ی ما جشن بود و ملینا خانوم که دلش غش میره برای جشن و مهمونی به مامان کمک کرد و کیکی رو که مامان پخته بود تزیین کرد و میزا رو چید و مدیریت موسیقی رو هم برعهده گرفت. ما با این کار خواستیم از تلاشای بابایی قدردانی کنیم و بهش بگیم که چقدر دوستش داریم
بابا محمد مهربون دوستت داریم
عکس می خوای بیا تو ادامه ی مطلب
این کیکی که می بینید مامانی پخته و ملینا خانونمم تزیینش کرده
سالاد ماکارونی خوشمزه ی مامان با تزیین گل رز و رول کالباس و پلاکارت تبریک برای بابا محمد
میزای جشن که ملینا خانوم زحمت اونو کشیده
بابا محمدو ببینین جه تیپی زده
ملینا خانوم با دسته گل زیباش
ملینا و کوروش بد اخلاق که اصلا حاضر نبود عکس بگیره
چه کالباسی می خورهاز اول جشن برای کالباسا دندون تیز کرده بود و هی ناخونک میزد
بالاخره مامان موفق شد یه عکس درست و حسابی از آقای بداخلاق بگیره
و در آخر:
یک عدد کوروش خسته و خوابالو سر بر روی شونه های خواهری مهربان
روز مهندس بهونه ای بود برای شاد بودن و انرژی گرفتن و ابراز عشق کردن
دنیا رو شاد شاد و شادی رو دنیا دنیا براتون آرزومندیم