آغاز به نوشتن براي دخترم
اين نوشته ها رو براي فرشته ي نازم قند عسلم مليناي گلم مي نويسم. گل سرخ من ماماني تصميم گرفته براي شما يك وبلاگ بسازه ميدونم كه ديره و مامان شما يه كمي تنبل بوده ولي راستش اين سايت رو تازه از طريق دوستاي ني ني سايتيم پيدا كردم و يهويي به ذهنم رسيد كه براي شما حرفاي دلمو بنويسم تا وقتي بزرگتر شدي ببيني كه مامان چقدر تو رو دوست داشته و برات دردو دلايي داشته. در ضمن اون وقتي كه تو توي شكم مامان جا خوش كرده بودي ما حتي كامپيوتر نداشتيم چه برسه به اينترنت و ...
اون وقتا كه تو توي دلم بودي من خيلي باهات حرف ميزدم صبح كه بيدار ميشدم بهت سلام ميكردم و شبا هم شب بخير ميگفتم تمام روز هم باهات حرف ميزدم آخه ميدوني من خيلي تنها بودم و تازه از خونه ي عزيز اينا به خونه ي خودمون اومده بودم و بابايي هم كه همش سركار بود و ما دوتا تنها بوديم. اينها رو گفتم تا بدوني گه اگه مامانت تنبلي كرده و دير اقدام به ايجاد وبلاگ كرده دليلش چي بوده. بدون كه تو گل سر سبد خونه ي ما هستي و تو اون كسي هستي كه براي اولين بار مزه ي شيرين مادر و پدر شدن رو به من و بابايي چشوندي. من خداي مهربونو شكر ميكنم كه تو رو به ما هديه كرد و لذت مادر شدن و پدر شدن رو به ما داد. گل سرخ مامان برات حرفاي زيادي دارم و مي خوام از خاطراتمون توي اين 7-8 سالي كه با هم بوديم بنويسم. دوستت دارم بهانه ي قشنگ زندگيم