مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

عسلک مامان

دختر ما مثل گله

دختر ما مثل گله گله و گله مثل يه شاخه سنبله گله و گله خوشگل و ناز و تپله گله و گله موهاش تميزو دندوناش سفيده لباسشو مامان اطو كشيده بچه به اين مرتبي كي ديده هان كي ديده به كه چه نازنينه مثل عسل شيرينه بين همه بچه ها راستي كه بهترينه  به که چه نازنین مثل عسل شیرین بین همه بچه ها راستی که بهترینه حرف بزرگتراشو خوب شنيده به درس و مشقاشم چه خوب رسيده  بچه به اين با ادبي كي ديده هان كي ديده دختر ما مثل گله مثل يه شاخه سنبله خوشگل و ناز و تپله گله و گله ...
30 ارديبهشت 1391

رفتن به شهربازی

جمعه هفته پيش من و شما و بابايي رفتيم شهربازي تو خيلي ذوق زده بودي جون خيلي وقت بود به شهربازي نرفته بوديم. اين بار شهربازي تجربه ي متفاوتي به تو داد و اين خيلي خوب بود آخه مي دوني تو هميشه از يه سري از بازيها مي ترسيدي و دوست نداشتي سوار همه ي وسايل بشي و از طرفي من ميدونستم كه ته دلت دوست داري سوار بشي ولي نمي دونم به خاطر چي اين حس بوجود اومده بود كه از سوار شدن فرار مي كردي. اما اون روز تو با شجاعت تمام سوار فانفار و بقيه وسايل شدي و من از ديدن دختر شجاع خودم لذت بردم. چيزي كه خيلي بيشتر خوشحالم كرد اين بود كه مي ديدم خودت خيلي از اين تجربه ي جديد لذت مي بري و به خودت مي بالي و اين خيلي خوشايند بود. دو روز پيش از طرف مدرسه بردندنتونشما ...
22 ارديبهشت 1391

قلقلی مامان

                                                                                                  ملي در 6 ماهگي            &nb...
15 ارديبهشت 1391

آغاز به نوشتن براي دخترم

اين نوشته ها رو براي فرشته ي نازم قند عسلم مليناي گلم مي نويسم. گل سرخ من ماماني تصميم گرفته براي شما يك وبلاگ بسازه ميدونم كه ديره و مامان شما يه كمي تنبل بوده ولي راستش اين سايت رو تازه از طريق دوستاي ني ني سايتيم پيدا كردم و يهويي به ذهنم رسيد كه براي شما حرفاي دلمو بنويسم تا وقتي بزرگتر شدي ببيني كه مامان چقدر تو رو دوست داشته و برات دردو دلايي داشته. در ضمن اون وقتي كه تو توي شكم مامان جا خوش كرده بودي ما حتي كامپيوتر نداشتيم چه برسه به اينترنت و ... اون وقتا كه تو توي دلم بودي من خيلي باهات حرف ميزدم صبح كه بيدار ميشدم بهت سلام ميكردم و شبا هم شب بخير ميگفتم تمام روز هم باهات حرف ميزدم آخه ميدوني من خيلي تنها بودم و تازه از خونه ي عز...
15 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد