تولد کفشدوزکی نفس های مامان
عسلک مامان تو این پست عکسای تولد مشترک 9سالگی شما و یکسالگی داداشی رو برات گذاشتم تا وقتی بزرگتر شدی و این عکسا رو دیدی خاطره ی شیرین اون شب تو ذهنت مرور بشه.
قرار بود 23خرداد برای شما عزیزای دلم تولد بگیریم ولی چون بابامحمد برنامه ی کوهنوردی و بازدید از طبیعت شمخال رو خیلی دوست داشت و از قضا این برنامه هم 23 و 24 خرداد بود تولد شما یکهفته عقب افتاد.
30خرداد روزی بود که برای تولدتون در نظر گرفتیم و از قبل برای تولدتون تم کفشدو.زکی رو انتخاب کرده بودم و ازش خوشم میومد برای همین از یکماه قبل شروع به درست کردن وسایل تزیین کردم خیلی سخت بود چون کوروش اجازه ی هیچکاری بهم نمی داد و منم وقتی کوروش می خوابید شروع به کار می کردم.بالاخره همه چیز خوب از کار دراومد و البته خاله آزی هم که از تهران اومده بود بهمون کمک کرد تا تمومش کنیم.
همه چیز عالی بود و شب خوبی بود و به همه ما خوش گذشت و خاطره ی این شب برای همیشه تو ذهن همه مون می مونه. از اینکه تو رو شاد و خوشحال می بینم خیلی خرسندم و امیدوارم همیشه لباتو خندون ببینم عسلک خوشگلم. حالا عکسای تولدتون رو تو ادامه ی مطلب ببین:
گیفتهای تولد که با کمک خاله آزی درست کردیم و کلاهای جشن تولد برای ملی و کوروش
تزیینات اتاق
عدد تولد و ساعت تولداتون
فلش راهنما
اینم ساعت تولد عسلکم 8:30 صبح
عروسک کفشدوزکی ملینا جونم با دوتا شمع کفشدوزکی
و در ادامه قسمت خوشمزه ی اون شب:
کیک مرغ
سالاد الویه ی کفشدوزکی
کشک و بادمجون
ژله های خوشمزه و خوشگل
گیفتهای کفشدوزکی
کیک کفشدوزکی
عکس خوشگلی که خاله آزی از عسلک مامان گرفت
عسلکم داره شمعای تولدشو فوت می کنه
عسلکم داره کیک رو می بره
اینم یه عکس از عشقای مامان و بابا
بقیه ی عکسا رو تو پست بعدی برات می زارم عشقم