مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

عسلک مامان

روز عشق مبارک

دختر قشنگم دیروز روز مهرورزی و عشق ایرانیان باستان بود( 29 بهمن بنام سپندار مذگان نام داره) این روز رو به تو عزیز دلم تبریک میگم من به برکت وجود نازنین تو نه ساله که عاشقانه مادری میکنم و این حس زیبای مادر بودن رو تو به من بخشیدی ممنونم گل خوشبوی من عاشقتم گل بهی مامان بهار و تابستان بهانه ای بیش نیستند گلها فقط به عشق دیدن لبخند زیبای توست که باز می شوند ...
30 بهمن 1391

تولد مامانی

مامان جونم تولدت مبارک امسال ما تهران بودیم و عزیز برای مامانم جشن تولد گرفت و ما حسابی خوش گذروندیم و با علی و آریا و محمد آتیش سوزوندیم . مامان جون تولدت مبارک دوستت دارم ...
14 بهمن 1391

یک هفته ی خوب

هفته گذشته من و کوروش و مامانی به اتفاق رفتیم تهران و خیلی بهمون خوش گذشت. دیدوبازدید کردن ها و بودن در کنار خاله آزی و عزیز مهربونم و رفتن به جشن نامزدی پسر عمه ی مامانی و بازی کردن با پسر خاله آریا و پسر خاله صالح و صدرا و دختر خاله ثنا جونی و دایی هام علی و محمد و........... خیلی خاطرات خوبی برام به جا گذاشت.حالا من از سفر برگشتم با یه عالمه خاطره ی خوب و عکسایی که تو سفر مامانی ازم گرفته که میخوام بزارم اینجا تا برام یادگاری بمونه:   اینجا تو قطار بودم در راه رفتن که قطارش خیلی تکون و سر و صدا داشت و البته جونورایی که همهی بدنمو کنده بودن   صبح روزی که رسیدیم توی قطار نزدیکای تهرانیم   خونه ی عمو مه...
14 بهمن 1391

یادش بخیر بچگی هام

یادش بخیر اون روزا که کوچولو بودم همه می خواستن لپامو بخورن و منم خوشم نمی اومد و گریه می کردم.حالا برای خودم خانومی شدم و حالا من می خوام لپای داداشی رو بخورم و گاهی اون خوشش نمی یاد و از دستم فرار می کنه. هههههه روزگاره دیگه گهی زین به پشتو گهی پشت به زین. اینم عکسای کوچمولوگیهام:    تو شیمک مامانی بیست هفته ام بوده   در آغوش پدر 3روزه هستم   کنار خرس پاندای آریا دوماه هستم ده ماهه آرامگاه خیام     3سالمه در حال انجام تحقیقاتم هستم      5 سالمه رفته بودیم هتل رامسر       6 سالمه سنندج پارک آبیدره      &nb...
2 بهمن 1391

برف بازی

روز چهارشنبه 6/10/91یه برف حسابی اومد و مدرسه ها تعطیل شد و فرداش یعنی 5شنبه بابایی هم تعطیل بود چون جاده ها خراب بود و فرصت خوبی پیش اومد تا ملینا رو برای برف بازی ببره بیرون.     خلاصه همگی رفتیم کوههای آب و برق و ملی و بابا رفتن بازی و مامان و کوروش توی ماشین بودن این چندتا عکس از اون روز:   روز جمعه باز ملینا رو برای درست کردن آدم برف کلوپ پاندا دعوت کرده بود و همگی رفتیم کلوپ پاندا . کوروش تو ماشین خواب بود و ما رفتیم برف بازی و مامان و ملی به هم برف زدند و بعدشم بابا یه آدم برفی برای ملی درست کرد اینم عکسای اون روز:       ...
13 دی 1391

دست کوروش شکسته

        دست کوروش شکسته  بود و رفتیم دکتر عکس گرفت . دکتر گفت . این دست نشکسته سالمه سالم است .فقط ضرب خورده                                                                                    ...
13 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد