مليناملينا، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

عسلک مامان

چهارشنبه ای خوب با خانوم گلی

چهارشنبه شب برنامه ی خانوم گلی تو سرزمین بازی ها اجرا می شد و ما تصمیم گرفتیم ملینا رو ببریم. ظهر با دوست خوبش صالحه تماس گرفت و قرار شد اونم باهامون بیاد. کوروش یه کمی عطسه می زد و مونده بودم چیکار کنم ولی چون به ملینا قول داده بودم نمی شد برنامه رو کنسل کرد برای همین لباس گرم تنش کردم و رفتیم. شب خوبی بود اولش یه مجری دیگه اومده بود و برنامه اش خیلی جالب بود و کلی خندیدیم بعدشم خانوم گلی و غوره_ عروسکی که همراه اون بود_ اومدن و برنامه رو اجرا کردن. ملینا و صالحه خیلی بهشون خوش گذشت اینم دوتا عکس: ...
21 اسفند 1391

طبیعت با فرشته های زمینی آشتی باش

دست بردن تو طبیعت و خراب کردن اون = گرم شدن زمین گرم شدن زمین = آلوده شدن هوا آلوده شدن هوا = نیامدن برف و بارون نیامدن برف و بارون = زیاد شدن ویروس ها زیاد شدن ویروس ها = مریض شدن فرشته های زمینی مریض شدن فرشته های زمینی = زندگی تلخ طبیعت برای خاطر این موجودات پاک و بی گناه روی زمین هم که شده بیا و با ما آشتی کن ما آدمای سهل انگار و خودخواه رو ببخش و نعمت برف و بارونت رو ازمون نگیر.  طبیعت ما را ببخش ...
17 اسفند 1391

ملینا و ماهی هاش

چند ماه پیش ملینا خانوم دلش می خواست ماهی بخره و ازش نگهداری کنه و من به شرط اینکه خودش مراقب اونا باشه و بهشون غذا بده راضی به خرید ماهی شدم حالا بگذریم از اینکه ملی خانوم به این بیچاره ها سال به دوازده ماه غذا نداد و حسابی گشنگیشون داد و بالاخره مامان مجبور شد خودش مسئول غذا دادن بشه چند روز پیش ملینا به من گفت مامان یکی از این ماهی ها از بس قلدره و حق اون یکی رو می خوره چاق شده من دوستش ندارم منم بهش گفتم اشکالی نداره اون یکی باید خودش یاد بگیره تا از حق خودش دفاع کنه و تو غصه اونو نخور خودش بالاخره راهشو پیدا میکنه امروز در حال غذا دادن به ماهی ها بودم که یه چیزی توجه منو جلب کرد مامان: ملینا واقعا یکی از اینا خیلی چاق ش...
12 اسفند 1391

یک جشن کوچولو

بعد از یکهفته ی سخت و دلگیر (یکهفته بیماری ملینا) دنبال یه بهونه بودم برای شادی کردن و جشن گرفتن که البته روز شنبه روز مهندس بود و ما( مامان و ملینا )برای برپایی یک جشن 4 نفره ی خانوادگی برنامه ریزی کردیم. دیشب تو خونه ی ما جشن بود و ملینا خانوم که دلش غش میره برای جشن و مهمونی به مامان کمک کرد و کیکی رو که مامان پخته بود تزیین کرد و میزا رو چید و مدیریت موسیقی رو هم برعهده گرفت. ما با این کار خواستیم از تلاشای بابایی قدردانی کنیم و بهش بگیم که چقدر دوستش داریم بابا محمد مهربون دوستت داریم عکس می خوای بیا تو ادامه ی مطلب این کیکی که می بینید مامانی پخته و ملینا خانونمم تزیینش کرده   سالاد ماکارونی خوشمزه...
7 اسفند 1391

برای همسرم

وقتی تو نباشی از غصه می میرم از گریه میشم ابر بهاری یک لحظه هم آروم نمی گیرم   همسر مهربانم به خاطر تمام تلاشهایت برای من _برای فرزندان دلبندمان و برای زندگیمان از تو ممنونم. امیدوارم بتوانم با عشق و محبتم ذره ای از سختی ها و تنشهایی را که به خاطر ما تحمل می کنی بر تو آسان نمایم دوستت دارم و در این سفر پر خاطره ی پر مخاطره همیشه در کنارت خواهم ماند     روز مهندس گرامی باد ...
7 اسفند 1391

بوس می خوام

  دلم می خواد اینجوری بوست کنم عسلک مامان عسلکم چند روزی تب داشت و حالش خوب نبود الهی مامان فدای اون چشمای بیحالش بره خیلی سخت مریض شده بود و وقتی اینجوری میشه بی حال و مریض میشه مامان اصلا نمی تونه تحمل کنه آخه به صدای قشنگش و شیطونیهاش عادت کردم و طاقت ندارم بیحال ببینمش. الان بهتره و سرحال شده الهی هیچوقت بی حال نشی مامان. راستی خودمم مریضم و چندوقتیه یه ماچ درست و حسابی از لپاش نکردم هوس کردم اینجوری ببوسمت مامانی دوستت دارم  ...
5 اسفند 1391

لبخند بزن عزیزم

هربار که به کسی لبخند می زنید حرکتی از عشق است هدیه ای به آن شخص یک چیز زیبا "صلح و آشتی با یک لبخند آغاز می شود."                                                            مادر ترزا ...
5 اسفند 1391

عکسای عسلک و قندک

    خوشگلای مامان دوستتون دارم. همه ی زندگیمو به پای شما گلای نازم میریزم تا شاهد رشد و شکوفایی و لحظه های زیبای زندگیتون باشم. فقط یک چیزه که ازتون میخوام تو زندگی مغلوب سختی ها نشید و با عزت نفس قدم بردارید. مهربون و با انصاف باشید و به همه محبت کنید. سخت کوش و پرتلاش باشید و برای رسیدن به اهداف بالا پویا باشید. عاشقتونم شیرینای من ...
1 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسلک مامان می باشد